هرکس به طریقی دل ما میشکند
aghushe eshgh
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید



نويسندگان
roya

آخرین مطالب


 
شنبه 2 دی 1391برچسب:, :: 16:56 :: نويسنده : roya

روي تخته سنگي نوشته شده بود: اگر جواني عاشق شد چه کند؟ من هم زير آن نوشتم: بايد صبر کند. براي بار دوم که از آنجا گذر کردم زير نوشته ي من کسي نوشته بود: اگر صبر نداشته باشد چه کند؟ من هم با بي حوصلگي نوشتم: بميرد بهتر است. براي بار سوم که از آنجا عبور مي کردم. انتظار داشتم زير نوشته من نوشته اي باشد. اما زير تخته سنگ جواني را مرده يافتم...



هر کس به طریقی دل ما می شکند بیگانه جدا دوست جدا می شکند

بیگانه اگر می شکند حرفی نیست از دوست بپرسید که چرا می شکند 



نظرات شما عزیزان:

آسمون
ساعت17:58---5 دی 1391
سلام عزیزم.مطلبای خیلی خوشکلی داری.اگه دوست داشتی منو لینک کن

sadegh
ساعت17:39---4 دی 1391
بی تو اَم اما از تو سرشارم!



بی تو در خواب ُ با تو بیدارم!



رنگِ چشمانت، رنگِ دلتنگی!



خسته ای از این آدمک سنگی!



کهربایی تو، من پَری در باد!



تو همه شعری، من همه فریاد!







آخرین بانو! سایه را بشکن!



شوق ِ بودن را، زنده کن در من!



آخرین بانو! رنگ ِ رؤیا باش!



بهترین فصل ِ قصه ی ما باش!







از نگاه ِ من، بهترین نامی!



خسته از راه ِ بی سرانجامی!



آخرین عاشق، آخرین همراه!



از شب ِ یلدا، پُل بزن تا ماه!



حجم ِ آغوشت، وسعت ِ دریاست!



بی تو این عاشق، قایقی تنهاست!







آخرین بانو! سایه را بشکن!



شوق ِ بودن را، زنده کن در من!



آخرین بانو! رنگ ِ رؤیا باش!



بهترین فصل ِ قصه ی ما باش!●
پاسخ:ممنون


mehrnush
ساعت9:17---4 دی 1391
مرررسيي گلم ک اومدي، لطف داري چشمات اونگده خوگشل ديده پاسخ::)

سپیده
ساعت21:34---3 دی 1391
تاریخ شارژ ارادت ما به شما تا وقتی نفس باقیست اعتبار دارد پاسخ:تاریخ شارژ ارادت ماهم همینطور:)

مصطفی
ساعت11:13---3 دی 1391
زندگی هیچ نبود،



و به آسانی یک گریه گذشت.



کودکی را دیدم که دلش غمگین بود و بدنبال عروسک می گشت.



تا که در رویاها



همه دار و ندارش،



قلک بی اعتبارش و دل خسته و زارش



همه را بی منت، به عروسک بخشد



غافل از آینده.



***



زندگی فلسفه ای بیش نبود



که در آن بیزاری، رهنمای همه یاران شده بود



و محبت، افسوس.



من خودم را دیدم، آن زمانی که دلم سوخته بود



و تو را می دیدم، بی خبر از من و غمهای دلم



و تو آن عصیانگر،



که نماد همه خوبان شده بود!!



و سخن از غم یاران می گفت



واپسین لحظه دیدار عجیب



خود نصیحت گوی، من دیوانه شدی



و سخن از رفتن،



سخن از بی مهری!!



تو که خود می گفتی



خسته از هرچه نصیحت شده ای.



***



حیف از بازی ایام،



دریغ از تکرار






پاسخ:مرسی قشنگ بود


سپیده
ساعت22:36---2 دی 1391
خوب هم که باشی ، از بس بَدی دیده اند
خوبیهایت را باور نمیکنند.
نفرین به شهری که در آن غریبه ها آشناترند


از جنس سکوت
ساعت20:08---2 دی 1391
سلام رفیق



الان مثلا اپم



پاشو یه سر بیا
پاسخ:سلام اومدم


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: